پنج شنبه, ۶ اردیبهشت , ۱۴۰۳ Thursday, 25 April , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 20827 تعداد نوشته های امروز : 2×

آخرین خبرها

مواد قندی عامل ابتلا به زوال عقل است؟ خودروهای رسوبی در پارکینگ های کرمانشاه تعیین تکلیف می شوند پاداش ۳۰ میلیون ریالی نیرو های شرکت بازیافت شهرداری کرمانشاه فردا پرداخت می شود افزایش بیماران خاص در کرمانشاه/بیش از ۴۰ هزار بیمار خاص در استان داریم درباره سندرم درس (DRESS) / چرا ایجاد می شود، چگونه درمان می شود و عوارض ماندگار آن چیست؟ افزایش ۱۶ درصدی متوفیان تصادفات ترافیکی در کرمانشاه وقتی برخی نانوایی‌های کرمانشاه نان را گران‌تر می‌فروشند نگاه ویژه شهردار کرمانشاه به مشکلات و تلاش برای رفع آنها حذف کامل کروکی کاغذی در کرمانشاه بکارگیری اتباع غیرمجاز در واحدهای کشاورزی و تولیدی استان کرمانشاه ممنوع است امیدواری برای بارش‌های خوب در اردیبهشت کرمانشاه/ رشد ۱۵ درصدی بارش‌ها مراقب دام کلاهبردان به اسم«فروش سوالات کنکور» باشید حلقه انگشتری که کار را به جای باریک کشاند مسئولان برای توسعه راه‌های جاده‌ای روستاهای پاوه چاره‌اندیشی کنند قطار شهر با شتاب پیش خواهد رفت/ از نقد منصفانه استقبال می کنیم/تعلل و انفعال شورای شهرکرمانشاه صدای شهردار را درآورد استاندار: وضعیت شورای شهر کرمانشاه تا ۲ هفته آینده تعیین تکلیف خواهد شد انتقاد یک استاد دانشگاه به تاثیرات منفی تاخیر در تایید و ابلاغ بودجه مدیریت شهری کم‌خطر اما پردردسر! دیدار شهردار و مدیران شهرداری کرمانشاه با فرمانده سپاه حضرت نبی اکرم(ص)+گزارش تصویری پرخاشگری یکی از علل اصلی وقوع نزاع در کرمانشاه است

به بهانه تولد خالو حسین کوهکن/شعری که او با کوه سرود
07 آبان 1397 - 8:21
شناسه : 10506
0
طلوع‌‌کرمانشاه :

خالو حسین مردی که همسرش را به خاطر بیماری از دست داد، خانه و کاشانه‌اش در جنگ ویران شد و جز تیشه‌‌ای برای کندن و پناهی جز کوه برایش نماند. ۲۰ سال تمام کوه را با تیشه تراشید و در کوه فرو رفت و با کوه یکی شد و کوه شد/به او لقب فرهاد دوم دادند، حسین کوهکن، فرهاد قرن بیستم و میراثش حالا عاشقان زیادی دارد و خیلی‌ها راهی پاوه می‌شوند که ببینند درد با مرد چه می‌کند اما دیدن جای تیشه چطور می‌تواند آن لحظه‌ها را روایت کند/خالو نیست این همه را از او پرسیده باشیم اما نشانه‌ها را که روی میز می‌چینیم، می‌فهمیم که درد او نه خانه بوده و نه بریدن از این و آن، خالو با ضرب هر تیشه نجوایی با کوه داشته که خدا می‌داند چیست. کاش به وصیت او عمل می‌شد و در همان قبری که در دل کوه کنده بود، دفن می‌شد. خالو می‌خواست جزئی از کوه باشد و با ضرب هر تیشه که به شعری می‌ماند با ما حرفی بزند؛ حرفی از جنس عشق و زندگی

پ
پ

خالو حسین (۶ مهر ۱۳۰۹ جوانرود کرمانشاه – ۵ مرداد ۱۳۹۵ پاوه) را پانزده سالگی دیدم؛ از دور و پای صخره. آن هم درست در روزهای سخت بمباران شیمیایی حلبچه. اما نه آنچنان فهمی از شخصیت خالوی کوهکن داشتم و نه درکی عمیق از آنچه دور و برم رخ می‌داد.

با دو دوستم عثمان و جهانبخش که اولی اهل جوانرود بود و دومی منصورآقایی شاهو، رفته بودیم سر مرز، به کاروان آواره‌ها کمک کنیم. هرسه دانش‌آموز یک دبیرستان در سنندج بودیم و مثل خیلی از نوجوان‌های آن روزگار فکر می‌کردیم باید آستین بالا زد و کاری کرد. چند خانواده‌ را خانه جهانبخش جا دادیم و خودمان آواره شدیم. اواخر زمستان بود و باد بهار، گُله گُله کوه‌های شاهو را به رنگ خاک درآورده بود.
همانجا از زبان این و آن شنیدم که خالو حسین چند سالی هم با منصورآقایی زندگی کرده و همسایه بوده و چه مرد مهربان و سخاوتمندی بوده و هزار و یک تعریف دیگر. با عثمان و جهانبخش تا پای صخره هم رفتیم و از دور برای خالو دستی تکان دادیم و خالو هم روی ایوان دستی برای ما تکان داد. اما این حسرت همیشه برای من ماند و خواهد ماند که چرا نزدیک نرفتیم و ساعتی همکلام نشدیم. خالو حسین در ذهن من با حلبچه پیوند خورده و باد بهار و دستی که روی ایوان سنگی کوه در هوا می‌چرخد. چرا آن روز میهمان خالوی کوهکن نشدیم؟ خالو حسین دو سال پیش دنیای تهی و بی‌رحم را رها کرد و رفت اما ذهن من و خیلی‌های دیگر را همچنان رها نکرده است.
مردی که همسرش را به خاطر بیماری از دست داد، خانه و کاشانه‌اش در جنگ ویران شد و جز تیشه‌‌ای برای کندن و پناهی جز کوه برایش نماند. ۲۰ سال تمام کوه را با تیشه تراشید و در کوه فرو رفت و با کوه یکی شد و کوه شد. به او لقب فرهاد دوم دادند، حسین کوهکن، فرهاد قرن بیستم و میراثش حالا عاشقان زیادی دارد و خیلی‌ها راهی پاوه می‌شوند که ببینند درد با مرد چه می‌کند اما دیدن جای تیشه چطور می‌تواند آن لحظه‌ها را روایت کند. چرا آن روز ساعتی میهمان خالوی کوهکن نشدیم؟ آخر یک مرد با پایی که از دست داده، چطور صخره‌ها را بالا می‌رود و با ضرب تیشه چنین مأمنی برای خود می‌سازد؟ مأمن؟ اگر قرار بر خانه و پناهی در دل کوه بود که یک اتاق با پنجره‌ای کوچک بس بود؛ دیگر ۴ خانه و ۹ اتاق برای چه؟ خالو اگر منزوی و بریده از جامعه بود، پس این همه کمک برای ساخت مدرسه چیست؟
خالو نیست این همه را از او پرسیده باشیم اما نشانه‌ها را که روی میز می‌چینیم، می‌فهمیم که درد او نه خانه بوده و نه بریدن از این و آن، خالو با ضرب هر تیشه نجوایی با کوه داشته که خدا می‌داند چیست. کاش به وصیت او عمل می‌شد و در همان قبری که در دل کوه کنده بود، دفن می‌شد. خالو می‌خواست جزئی از کوه باشد و با ضرب هر تیشه که به شعری می‌ماند با ما حرفی بزند؛ حرفی از جنس عشق و زندگی/ایران آنلاین

دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.