پنج شنبه, ۹ آذر , ۱۴۰۲ Thursday, 30 November , 2023 ساعت تعداد کل نوشته ها : 20166 تعداد نوشته های امروز : 0×

آخرین خبرها

تقلای مصری برای رای جمع کردن! اقای نماینده پای ثابت جلسات این روزها این نشانه ها علامت‌ کمبود ویتامین ب ۱۲ است توقیف ۱۱ کامیون حامل سوخت قاچاق در قصرشیرین تله‌کابین کرمانشاه می‌تواند در “چالابه” احداث شود درخشش صابر خسروی (جوان کرمانشاهی) در رالی اژه ترکیه تخصیص ۷۰۰ میلیارد تومان اعتبار به پروژه قطار شهری کرمانشاه آغاز مرحله نهایی طرح جمع آوری معتادان متجاهر نخستین اقدام شورای اسلامی شهر کرمانشاه پس از چند ماه وقفه/ بیش از ۱۰ لایحه مهم تصویب شد تیله کوه، گوشی برای شنیدن وعده های بی سرانجام ندارد/آقای نماینده! وعده سرخرمن کافی است فعالیت ۲۹ کمپ “ترک اعتیاد” مجاز در کرمانشاه/ ۱۰ تا ۳۰ درصد معتادان “ترک” می‌کنند توقیف ۳۲۷ دستگاه خودرو فاقد پلاک و پلاک مخدوش در کرمانشاه شکر کند ذهنی میاره؟! + لیست قیمت انواع شکر روز گذشته جلسه “شورای شهر” کرمانشاه پشت درهای بسته تشکیل شد! امشب هوای استان بارانی می شود بار قاچاق پیکان به مقصد نرسید جنایت علیه بلوط با همراهی دستگاه قضا کرمانشاه در آستانه فروپاشی است رئیس جدید هیات جودوی کرمانشاه انتخاب شد  شناسایی ۲۳۷ فقره تغییر کاربری اراضی در کرمانشاه/ ۱۲۸ مورد ساخت و ساز غیرمجاز تخریب شد بهترین زمان مصرف پنیر چه موقع است؟ + لیست قیمت انواع پنیر شهرداری باید جلوی ایجاد “نما رومی” در ساختمان‌ها را بگیرد

به بهانه تولد خالو حسین کوهکن/شعری که او با کوه سرود
07 آبان 1397 - 8:21
شناسه : 10506
0
طلوع‌‌کرمانشاه :

خالو حسین مردی که همسرش را به خاطر بیماری از دست داد، خانه و کاشانه‌اش در جنگ ویران شد و جز تیشه‌‌ای برای کندن و پناهی جز کوه برایش نماند. ۲۰ سال تمام کوه را با تیشه تراشید و در کوه فرو رفت و با کوه یکی شد و کوه شد/به او لقب فرهاد دوم دادند، حسین کوهکن، فرهاد قرن بیستم و میراثش حالا عاشقان زیادی دارد و خیلی‌ها راهی پاوه می‌شوند که ببینند درد با مرد چه می‌کند اما دیدن جای تیشه چطور می‌تواند آن لحظه‌ها را روایت کند/خالو نیست این همه را از او پرسیده باشیم اما نشانه‌ها را که روی میز می‌چینیم، می‌فهمیم که درد او نه خانه بوده و نه بریدن از این و آن، خالو با ضرب هر تیشه نجوایی با کوه داشته که خدا می‌داند چیست. کاش به وصیت او عمل می‌شد و در همان قبری که در دل کوه کنده بود، دفن می‌شد. خالو می‌خواست جزئی از کوه باشد و با ضرب هر تیشه که به شعری می‌ماند با ما حرفی بزند؛ حرفی از جنس عشق و زندگی

پ
پ

خالو حسین (۶ مهر ۱۳۰۹ جوانرود کرمانشاه – ۵ مرداد ۱۳۹۵ پاوه) را پانزده سالگی دیدم؛ از دور و پای صخره. آن هم درست در روزهای سخت بمباران شیمیایی حلبچه. اما نه آنچنان فهمی از شخصیت خالوی کوهکن داشتم و نه درکی عمیق از آنچه دور و برم رخ می‌داد.

با دو دوستم عثمان و جهانبخش که اولی اهل جوانرود بود و دومی منصورآقایی شاهو، رفته بودیم سر مرز، به کاروان آواره‌ها کمک کنیم. هرسه دانش‌آموز یک دبیرستان در سنندج بودیم و مثل خیلی از نوجوان‌های آن روزگار فکر می‌کردیم باید آستین بالا زد و کاری کرد. چند خانواده‌ را خانه جهانبخش جا دادیم و خودمان آواره شدیم. اواخر زمستان بود و باد بهار، گُله گُله کوه‌های شاهو را به رنگ خاک درآورده بود.
همانجا از زبان این و آن شنیدم که خالو حسین چند سالی هم با منصورآقایی زندگی کرده و همسایه بوده و چه مرد مهربان و سخاوتمندی بوده و هزار و یک تعریف دیگر. با عثمان و جهانبخش تا پای صخره هم رفتیم و از دور برای خالو دستی تکان دادیم و خالو هم روی ایوان دستی برای ما تکان داد. اما این حسرت همیشه برای من ماند و خواهد ماند که چرا نزدیک نرفتیم و ساعتی همکلام نشدیم. خالو حسین در ذهن من با حلبچه پیوند خورده و باد بهار و دستی که روی ایوان سنگی کوه در هوا می‌چرخد. چرا آن روز میهمان خالوی کوهکن نشدیم؟ خالو حسین دو سال پیش دنیای تهی و بی‌رحم را رها کرد و رفت اما ذهن من و خیلی‌های دیگر را همچنان رها نکرده است.
مردی که همسرش را به خاطر بیماری از دست داد، خانه و کاشانه‌اش در جنگ ویران شد و جز تیشه‌‌ای برای کندن و پناهی جز کوه برایش نماند. ۲۰ سال تمام کوه را با تیشه تراشید و در کوه فرو رفت و با کوه یکی شد و کوه شد. به او لقب فرهاد دوم دادند، حسین کوهکن، فرهاد قرن بیستم و میراثش حالا عاشقان زیادی دارد و خیلی‌ها راهی پاوه می‌شوند که ببینند درد با مرد چه می‌کند اما دیدن جای تیشه چطور می‌تواند آن لحظه‌ها را روایت کند. چرا آن روز ساعتی میهمان خالوی کوهکن نشدیم؟ آخر یک مرد با پایی که از دست داده، چطور صخره‌ها را بالا می‌رود و با ضرب تیشه چنین مأمنی برای خود می‌سازد؟ مأمن؟ اگر قرار بر خانه و پناهی در دل کوه بود که یک اتاق با پنجره‌ای کوچک بس بود؛ دیگر ۴ خانه و ۹ اتاق برای چه؟ خالو اگر منزوی و بریده از جامعه بود، پس این همه کمک برای ساخت مدرسه چیست؟
خالو نیست این همه را از او پرسیده باشیم اما نشانه‌ها را که روی میز می‌چینیم، می‌فهمیم که درد او نه خانه بوده و نه بریدن از این و آن، خالو با ضرب هر تیشه نجوایی با کوه داشته که خدا می‌داند چیست. کاش به وصیت او عمل می‌شد و در همان قبری که در دل کوه کنده بود، دفن می‌شد. خالو می‌خواست جزئی از کوه باشد و با ضرب هر تیشه که به شعری می‌ماند با ما حرفی بزند؛ حرفی از جنس عشق و زندگی/ایران آنلاین

دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.